كامليا،گل قشنگمكامليا،گل قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مادر بودن را مشق مي كنم

١٨ماهگي كيامهر،پارت دوم

و ١٨ماهگي شيرين ات،كيامهرم،شاه مهربان من باورم نميشه اين جهش بزرگ و ناگهاني تو رشدت رو،فهم ات،ناز كردنات،غريبي كردنات،لوس شدنات شناخت اعضاي بدنت رقصيدنت تلاش ات براي حرف زدن عشق و علاقه بي حدت به فوتبال و مهارت و تمركز خوبت روي شوت كردنات و اينهمه فرق ات با خواهرت وابستگي هات،دور نشدن هات ...... مرد من،روزي نيست كه به خاطرت خدا رو شكر نكنم،تو با مني مرد من،با آن چشمان زيبا،با خوابيدنت روي سينه هام.عاشقانه هاي من با تو پايان ندارد،شاه من
23 دی 1397

١٨ماهگي پارت اول

كيامهرم چند روزي ازت مي پرسم أسمت چيه؟مي گي كيا أونم خيلي اتفاقي متوجه شدم تلاش مي كني بيشتر حرف بزني تا سوالي ازت مي پرسم ،شروع مي كني به قد قد كردن كامليا جانم تو هم روز به روز عاقل تَر ميشي،با حرفات شگفت زده ام مي كني.شيرين زبونم.
23 دی 1397

آخ عزيزانم كجا من گم شدم

آخ عزيزانممممممممم آخ كامليا جانمممممممم آخركيامهرمممممممممم آخ كه چقدر فاصله افتاد تو نوشته هام آخ كه روزها از دستم رفت آخ كه روزنگارم ثبت نشد آخ كه لحظات بالندگي ات از دستم رفت آخ آخ آخ كيامهرم ١٨ماهگي ات مبارك،شاه مهربان من،شيرين من،مرد من،مهربان من كامليا ي من روزهاي پيش دبستاني ات رو ثبت نكردم ،ورودت به مدرسه،لباس فرم ،بيدار باش صبحگاهي،عزيزم،گل قشنگم چرا ،كجا تو خودم گم شدم،كجا نوشتن براي شما از اولويت هام خارج شد كجا عزيزانمممممممممم چقدر حرف دارم كودكان من عزيزان من قول ميدم بنويسم مرتب مرتب هر چند كوتاه ️ آخ كه كجا گم شدم /...
17 دی 1397

آنچه که گذشت

این روزها خسته خسته اممممممممم....نیاز به تنهایی دارم.روزها می گذره و من همش با بچه ها مشغولام.وضع مملکت هم روز به روز خراب تر.نگران آینده بچه هام. چی می خوابشه.با این وضع رلار و بی ارزش شدن پول ما و تحریم و بوی جنگ.... خدایا خودت به ما،به این مردم،به بچه ها رحم کن     امسال تولد کاملیا میفتاد دهه اول محرم.برای همین زودتر گرفتیم.   کیامهر هم روز به روز شیطون تر و بازیگوش تر.هنوز به جز بابا و ماما و ایلیا(کاملیا)حرف دیگه نمیزنه
15 شهريور 1397

ملت عشق

درست همين امروز كه خط. چشم كشيدم و رمل زدم بايد به جاهاي حساس تو كتاب ملت عشق برسم و اشك هام سرازير بشه رابطه ژانت و الا درگيري هاشون تسليم عشق صبر تنهايي .....
3 مرداد 1397

نگرانم

چقدر نگران آينده شماهام با اين وضع مملكت تورم،ناامني براي اولين بار به مهاجرت فكر مي كنم به خاطر شماها وگرنه براي من ٣٧ساله هيچ جا كشور خودم نميشه حتي با تورم،حتي با جنگ ...
31 تير 1397

خونه جديد ،تير ٩٧

كامليا جانم كيامهرم دو هفته اَي ميشه به خونه جديد نقل مكان كرديم خدا رو شكر اينجا هم جامون بهتره،هم بزرگ تَر اسباب كشي واقعا سخت بود با دو تا بچه كوچيك و دست تنها.اما پدر سنگ تموم گذاشت.و همه كارها با قدرت و درايت انجام داد.و دست اش رو براي خونه خوبي كه برامون گرفت مي بوسم.خيلي گشت تا خونه رو پيدا كرد. چند روزي كه كيامهر جانم مامان رو هم مي گه..ماما...ماما... هنوز هم بهم چسبيده و جدا نشده كامليا رو مدتي كه كلاس باله ميره.علاقه اش به ورزش عجيب و غريب .تمام روز در حال ورزش.اميدوارم كه تو ورزش به جايي برسه.و مي دونم كه مي تونه تابستون گرم جزيره شروع شده و كمتر بيرون ميريم.
30 تير 1397