اینم از ولنتایمون
اصلا از تولد و ولنتاین راضی نبودم.
با وجودیکه شام با دوست های خوبمون رفتیم بیرون و کیک خریدیم و جشن گرفتیم و خوش گذروندیم............یه چیزی ورای اینا میخوام
آقای پدر سر حال نیست،اینو دوست ندارم......
فردا سالگرد ازدواجمون ، میخوام مدیریتش رو بدست بگیرم و یه جشن کوچولو و صمیمی و سه تایی بگیریم تا بهمون یادآوری بشه چقدر همدیگرو دوست داریم.................
کاملیا ، گل قشنگم:
تو عشق مایی،ولنتاین ما، سپندارمزدگان ما ، تولد ما ، سالگرد ازدواجمون ...اصلا اونقدر جشن وجود و حضورت بزرگ و قشنگ که دیگه هیچ مراسم دیگه ای نمی تونه خودنمایی کنه............
نمی دونی چقدر دوست دارم، چقدر بهت افتخار می کنم.چقدر برات دعا می کنم.هر زمانی که در آغوشمی و برات شعر می خونم بلند می گم خدایا به خودت سپردمش و آروم میشم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی