در آستانه 33 سالگی
در آستانه سی سه سالگی،گیج منگمممممممممممممممم.
به خودم می گم دیدی نیلی تو هم شدی یه آدم معمولی،دیدی هیچ کار مهمی تو زندگیت انجام نداری....
چقدر کار نیمه تمام،چقدر کار هایی که هنوز شروع نشده،چقدر سهل انگاری،چقدر بطالت،چقدر .....
دلم گرفته ، حس یه آدم تو ساعت 4 بعد از ظهر رو دارم. ساعت 4 بعد از ظهر خیلی ساعت بدیه،ساعتی که برای خوابیدن زود اما برای شروع هر کاری دیگه خیلی دیر شده.....
اصلا گاهی فکر می کنم مسیر رو اشتباهی اومدم.
دلایل زیادی برای خوشبختی دارم که حتی یکی از اونا می تونه برای خوشبختی یه نفر کافی باشه . اما نم یدونم این حس لعنتی برای چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همسر خوبم ،دختر قشنگم،خواهرای خوبم که خدا رو شکر همشون خوشبختن،سلامت پدرم ، خانواده آبرومند و خوب همسرم ،اوضاع مالی خوب و از همه چیز مهم تر سلامتی خودم و عزیزانم.....
خدا رو شکر . هزار بار در هر لحظه....
اما من راضی نیستم ا زخودم ،از تحصیلاتم ، از کارم ،از اینکه زبان انگلیسی رو خوب بلد نیستم ،از اینکه کارشناسی ارشد نخوندم ،از اینکه شنا بلد نیستم ،از اینکه اضافه وزن دارم ،از اینکه سفر های درست و درمون تو زندگیم نداشتم از اینکه................
اما خوب فکر می کنم خوشحالیم به مراتب از نارضایتیم بیشتر.تولد امسالم خیلی برام قشنگ.برای اینکه امسال من مادرمممممممممممممم.کودکی رو که شاید از نوجوانی منتظرش بودم امسال تو تولد سی و سه سالگی تو آغوشم.همسر مهربونم کنارم.........دیگه من چی می تونم از خدا بخوام.جز اینکه خدایا این هایی رو که به من دادی به همه زن ها بده.
خدایا دختران دم بخت رو یادت نره.
خدایا دامن همه منظر ها با یه فرشته پاک سبز کن.
خدایا همه بیمارها (بخصوص بچه ها )رو شفا بده.
خدایا همه ما رو عاقبت به خیر کن.
خدایا نور ایمان رو به قلب های ما بتاب
خدایا دست ما رو تو دست اندازهای زندگی بگیر.
خدایا ما بنده های سراسر تقصیر رو به حال خودمون رها نکن.
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتت......هزار بار در هر لحظه