گشت و گذار تنهایی
کاملیا،گل قشنگم
همیشه آرزو می کردم یه فرصتی پیش بیاد و تو رو بذارم یه جای مطمئن و به جای برداشتن ساک بچه پر از دامپر و حوله و بیسکوییت و شیر و لباس اضافه و دستمال مرطوب و ....یه کیف کوچیک کمری وردارم و برم برای خودم با آرامش بگردم.تا اینکه تو عید فرصتش پیش اومد.از طرف دوستم ناهار دعوت شدم به رستوران بام تله کابین.جایی که کلی ازش خاطره داشتم.
ساعت 12 تو با بابابزرگ و دخترخاله ات رفتی پارک و منم رفتم سر قرار.اول رفتم سینما 6 بعدی و بعد رفتیم به ارتفاعات کوه ایمیلی و یه ناهار خوشمزه خوردیم.تمام اونجا برام خاطره بود.یاد روزهایی می افتادم که اونجا فقط سیمان / آجر و سنگ بود و من با برگه های نقشه و متر و ...در دخمه هاش می چرخیدم.
بعد ناهار یه گشت کوچیک زدم و با دوستانم خداحافظی کردم و سوار کابین شدم و زود برگشتم پایین.تصمیم داشتم حسابی تو نمایندگی های لباس اونجا بگردم و با دقت تماشا کنم و پرو کنم و ....
جای بیشه زاری که تا زانو همیشه پر علف بود و قرقاول ها چرا می کردن ، حالا شده بود شهربازی و کارتینگ و ...و مردم خوشحال می چرخیدن و جیغ می زدن و و حال می کردن و اصلا اثری از ما اونجا نبود.هیچ کی دیگه من رو نمی شناخت و اگر معرفی نمی شدم حتی باید برای گذشتن از نگهبانی هم باید هزینه ورودی می دادم.
باید خوش می گذشت اما ......هر جا مادری می دیدم با یه بچه رو کولش و یه ساک ،با خودم می گفتم نی نی من کو؟چقدز آغوشم خالیه؟کاش کاملیا همراهم بود،کاش.................
می خواستم کلی گشت بزنم و خرید کنم اما دیدم دیگه نمی تونم ،از مجتمع زدم بیرون و خودم رو به گلم رسوندم.
وقتی رسیدم خونه تو با خیال راحت بازی می کردی،در آغوشت گرفتم و تا می تونستم بوست کردم .
دلم می خواد بزرگ شی و از آغوشم جدا شی.اما این رو بدون من بی تو بهم خیلی سخت می گذره.تو نباشی من آرامش ندارم.این رو بدون گل قشنگمممممممممممم