آموزش مدرن و سنتی
بچه که بودیم از صبح تا شب تو کوچه با کلی بچه همسن و سال خودمون بازی می کردیم.فقط عصرها برای اون یه ساعت برنامه کودک و خانوم رضایی - که به نظر مهربون ترین زن دنیا بود-ههمون تو خونه بودیم.بازی هامون همش خلاقانه و فکری بود.از گل بازی و دکتر بازی و خاله بازی و ....با گل ظرف آشپزخانه درست می کردیم و تو آفتاب خشک می کردیم و با همون خاله بازی می کردیم.یه روز مادر بودیم یه روز دکتر ،یه روز کارمند بانک-برگ درخت پول می شد-یه روز معلم،یه روز....چون زمان جنگ بودیم بعضی روزها جنگ می کردیم و گروهی که عراقی بود محکوم به کشته شدن بود.سنگر می گرفتیم و شهید می شدیم.شب که می شد با خواهرها بالش بازی می کردیم و دعوا می کردیم .آخر شب ههمون زیر لحاف چل تکه می خوابیدیم و از مادر سوال می کردیم این پارچه چی بود؟مادر پاسخ می داد این اضافه پرده خونه خاله بود.این چی بود؟این بیژامه خودم بود.این چی بود؟این چی بود؟این پیراهن زن همسایه بود.....اینجوری ما بزرگ شدیم....هیچ کس هم دنبال این نبود تا فرزندش نابغه بشه.
حالا همه چی دکون شده.باید پول بدی.پول بدی بری کلاس مادر و کودک تا بچه ات گل بازی کنه.تا کمی تلویزیون و تبلت رو کنار بذاره و با بچه های دیگه بازی کنه.یکی هم انگار که کشف جدید کرده توضیح می ده باید چی کار کنیم تا بچه ذهنش خلاق بشه ، تا باهوش بشه.خوب که نگاه می کنم همه این کارها رو ما تو بچگی مون انجام دادیم تازه ناب تر و طبیعی تر.بدون کلاس،بدون مربی.....
اصلا نمی تونم درکش کنم
چه اشکالی داره مثل قدیم بذاریم بچه ها دور هم جمع بشن خودشون تصمیم بگیرن ، خودشون بازی طراحی کنن . خودشون نقش ها رو انتخاب کنند و بازی کنند.......