11 ماهگی
کاملیا گل قشنگم
11 ماه گذشت و از امروز روزشمار روز تولدت آغاز میشه.اون روز قشنگ،آن لحظه شگفت انگیز،قشنگ ترین روز زندگیم....هر وقت خسته و درمونده می شم، چشمام رو می بندم و اولین دیدارمون رو مرور می کنم.تمام خستگی هام جاش رو با لبخند عوض می کنه.اون پاهای کوچولو،اون دستای ناز،اون گریه دوست داشتنی و صورت قشنگت ، چقدر خوشحالم که اون لحظه بیهوش نبودم. چه انتظار شیرینی بود ، انتظار برای شنیدن اولین گریه ات در حالی که آیه نور رو زیر لب زمزمه می کردم................
این روزها در حال بر نامه ریزی برای اولین جشن تولدت هستم . تمی که انتخاب کردم رنگین کمون....کم کم خریدام رو انجام می دم و تو فتوشاپ رو ریسه ها و کلاه و .... کار می کنم.
تو بزرگ تر و شیرین تر شدی. صبور و مهربون و البته بازیگوش.اصلا یه جا بند نمی شی و تا رو زمین می ذارمت آویزون میز تلویزیون می شی. تا یه آهنگ میشنوی شروع به تکون دادن سر و باسن و کمرت می کنی.از 10 ماه و نیمگی شروع کردی به دست زدن که البته من باهات هیچ تمرینی نکردم و خودت خودجوش یاد گرفتی.اولین خال رو گردنت هم تو ده ماهگی پدیدار شد.
با تو این تن شکسته، داره کم کم جون میگیره
آخرین ذرات موندن، توی رگهام نمیمیره
با تو انگار تو بهشتم، با تو پرسعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم، عاشق شهامتم من
اگه رو حصیر بشینم، اگه هیچ نداشته باشم
با تو من مالک دنیام، با تو در نهایتم من
با تو انگار تو بهشتم، با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم، عاشق شهامتم من
با تو شاه ماهی دریا، بی تو مرگ موج تو ساحل
با تو شکل یک حماسه، بی تو یک کلام باطل
بی تو من هیچی نمیخوام، از این عمری که دو روزه
نرو تا غم واسه قلبم، پیرهن عزا بدوزه
با تو انگار تو بهشتم، با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم، عاشق شهامتم من