كامليا،گل قشنگمكامليا،گل قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

مادر بودن را مشق مي كنم

نظر مامان سها و نی نی کوچولو

1393/3/26 11:24
نویسنده : نیلی
1,431 بازدید
اشتراک گذاری

مامان سها و نی نی کوچولو

 

اونقدر قشنگ نوشتی که دلم نیومد متن زیبات تو قسمت نظران بمونه

با اجازت اینجا می ذارم تا همه بخونن......

 

سلام گلم
یادم میفته خودم و با سها که کوچولو که جای کفشاش رو مانتوم مونده بود بعضی وقتا دستم پر وسیله ... یه وقتایی برای اینکه سریع از خیابون رد شدم بدو بدو می کردم ... یه وقتایی برای زودتر رسیدن به بچه ام کلی از مسیر سر کار تا مهد رو میدویدم ... همیشه رو شونه هام جای تفش بود لباسام پر از لکه ... که با وجود کار و بچه داری نمی شد تند تند شست ... چه شبایی که تب کرد نخوابید ... چه روزایی که با خندش بهمون انرژی داد چه وقتایی که سر کار همه حواسم پیش او بود چه وقتایی که خوابم میومد ولی با انگشتش چشامو باز می کرد که نخوابم ... اینا رو چی می شه در موردش نوشت ؟ چی می شه گفت ؟ فقط خوشحالم از مرورشون دوسشون دارم خیلی شیرینن ... همیشه لبخند رو لبام میارن ... اما شاید از نظر خیلی ها چه بچه دار چه بچه ندار مزخرف بیاد ...
سهای من چند روز که مهد نمی ره زنگ می زنن میگن چرا نیومد ... خودش هم دلش تنگ می شه دوست داره با دوستاش بازی کنه ...
حالا خوب بود اگه من به زور تلاش می کردم خونه نگهش دارم ؟ یا بذارم خونه کسی که خودش هزارتا کار داره؟ کلی شعر و کارای خلاقانه یاد می گیره تو مهد... مهم اینه که خودم و همسرم و سها راضی هستیم ...
هراز چند گاهی هم یکی از دوست و آشناها یا فامیل اظهار تاسف می کنن که بیچاره بچه از هفت ماهگی رفته مهد ...
نمی بینن چقد مودبه چقدر چیزا بلده که بچه های اونا بلد نیستن ... چقد مامان وباباش براش وقت می ذارن و با وجود مشغله زیاد برای تفریحش وقت می ذارن ...
متسفانه فقط دوست دارن سرک بکشن و نا امیدی رو تزریق و تلقین کنن ... چون از نظر اونا خوشبختی یه چیزه و از نظر ما یه چی دیگه
اون چیزی که فکر می کنی درسته رو انجام بده بی خیال این ذهن های بیکار ...
موفق باشی عزیزم
ما به نظر همه احترام میذاریم ولی در نهایت تصمیم درست و خودمون می گیریم
مطمئنم سها در آینده از این راضی تره که تو بچگیش با چند تا بچه بازی کرده باشه تا اینکه با یه مادر خسته کلنجار بره و یا خونه یکی دیگه باشه ... مگه ما چقد می تونیم با بچه ها بازی کنیم بازم حوصله شون سر می ره و بچه ها رو ترجیح میدن همین طور که وقتی خونه ام کلی باهاش بازی می کنم اما همین که در خونه باز می شه و دختر همسایه رو می بینه همه چی یادش می ره انگار نه انگار داشته با من بازی می کرده ...

http://dokhmalebabaei.blogfa.com/

پسندها (4)

نظرات (3)

مریم
26 خرداد 93 19:55
سلام. عزیزم این سایتمه: http://asooneh.ir/ فقط وقتی کارامو دیدی نخند
نیلی
پاسخ
کارات رو دیدم و نظر گذاشتممممم.فوق العاده ای و بی نظیر.کلی بهت غبطه خوردم.خوش به حالت
مامان سها و نی نی کوچولو
2 تیر 93 17:50
سلام دوست خوبم ... ممنون از این همه توجه و اینکه کلی ما رو شرمنده کردی برای اینکه بیشتر و بهتر با این مسایل آشنا بشی البته با یه قلم شیوا و خیلی قشنگ حتما وبلاگ روزهای مادرانه رو از اول تا آخرش بخوون دیدگاه من با او مو نمی زنه او یک نویسنده واقعیه ... چیزایی که هیچ وقت نمی تونم بنویسم و اونجا می خونم بازم بابت اینکه این همه افتخار دادی و نظر من و اینجا گذاشتی ممنون
نیلی
پاسخ
عزیزم من خواننده ثابت وبلاگ روزهای مادرانه ام.اگه دقت کرده باشید لینک کردم وبلاگ ایشون رو.اما متاسفانه گاهی نظرات رو می خونم و می بینم عده ای ایشون رو تبدیل به یه اسطوره کردن ناراحت می شم.شما حرف جالبی زدید.چیزهایی که بقیه مادرها نمی تونن بنویسن ایشون با قلم توانایی که دارن می نویسن.اما اصلا دلیل نمی شه که شخصیت ایشون رو تبدیل کنیم به یه اسطوره و یه ....
maman zahra
30 فروردین 94 11:49
منم کارمندم و خیلی استرس دارم بد از مرخصی زایمان بچم و چیکار کنم.دلم نمیخواد اصلا اصلا اصلا بچم و به خاله و عمه ی خودم و یا مادر شوهرم بسپرم. و اینجایی که من زندگی میکنم مهد شیرخوار هم نداره. خدایا به من صبر بده خیلی نگرانم خیلی خیلی زیاد
نیلی
پاسخ
عزیزن خدا بزرگ نگران نباش ولی بهترین گزینه همون قوم و خویش مورد اعتماد و بعد هم مهد