تولد سه ماهگی ات مبارک
کاملیا.گل قشنگم
امروز تولد سه ماهگیت عزیزم.از مهارت هات بگم که وقتی دستات رو می گیرم از دستام به عنوان تکیه گاه استفاده می کنی و خودت رو بلند می کنی.دستات رو مشت می کنی و پشت دستات رو ملچ و ملوچ میخوری گاهی هم انگشتات رو پیدا می کنی و میخوری.
بالاخره شیر رو از شیشه خوردی و این ثابت کرد که مامان از تو لجباز تر....دیگه خیالم راحت تر شده از اینکه پیش پرستار می مونی.
دیشب خیلی گریه کردی .تا 1 بامداد و من متوجه نشدم برای چی گریه می کردی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
امشب حتما بابا برات یه کیک کوچولو می خره.کوچولو برای اینکه هم مامان و هم بابا تو رژیم هستیم
جمعه یعنی دو روز پیش با دوستامون ناهار رفتیم ساحل.در واقع اولین پیک نیک ساحل تو بود...اما از این به بعد بیشتر می برمت.هوا خیلی خوبه و باید استفاده کرد.
.
.
.
عزیزم وقتی میام سر کار خیلی دلتنگت می شم.هر چند کارام تو شرکت زیاده و این باعث می شه گذر زمان رو کمتر حس کنم..........
عزیز دلم خیلی دوست دارم.خیلی زیاد
قد و وزن سه ماهگیت رو هنوز نمی دونم.بعدا برات می نویسم.ولی خدا رو شکر تپلی هستی و قد بلند....