كامليا،گل قشنگمكامليا،گل قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مادر بودن را مشق مي كنم

خاطرات شهر مامان

1392/8/24 12:12
نویسنده : نیلی
953 بازدید
اشتراک گذاری

کاملیای من،گل من

28 روزت بود که برای اولین بار سوار هواپیما شدی و خدا رو شکر اصلا تو پرواز اذیت نشدی و مثل همیشه دختر خوب و عاقلی بودی.

دو روز بعد عروسی دایی بود و تو عروسی همش خواب بودی و بابایی هم چسبیده بود بهت و من هم حسابی رقصیدم.خیلی خوش گذشت .فقط موقع برگشت به خونه تو ماشین خیلی گریه کردی ،یعنی گشنه بودی و لباس مامان جوری نبود تا بتونم تو ماشین بهت شیر بدم و برای اولین بار شرمنده ات شدم .منو ببخش مامان.............

روز بعد عروسی تولد یک ماهگی ات رو خونه بابابزرگ گرفتیم.با یه کیک کوچولو،چون کیک عروسی دایی اونقدر بزرگ بود که دیگه هیچ کس میلی به کیک نداشت.آخر سر هم کیک رو به تکه های کوچیک تقسیم کردیم و رو بستنی گذاشتیم و خوردیم.

فردای تولدت بابا رفت شهر خودشون و من و تو گشتنمون شروع شد.چند روز خونه خاله مرجان و چند روز خونه خاله فاطی.بعضی شب ها بی خواب می شدی و گریه می کردی و خاله ها تو رو می گردوندن با وجودیکه صبح باید سر کار می رفتن.خیلی برات زحمت کشیدن و تو باید این رو بدونی تا در آینده همیشه قدردان باشی.....

خیلی از خواهرام ممنونم چون خیلی کمکم کردن و بودنشون بهم روحیه می داد.....

محرم اومد و من و تو خاله ها رفتیم به مراسم شیرخواران حسینی.دلم گرفته بود.تو در آغوشم بودی.برای همه کسایی که منتظر بچه هستند دعا کردم.تو مراسم خیلی آروم بودی حتی شیر نخواستی.برام جالب بود.بیدار بودی و گوش می دادی..........

یکشنبه یعنی 6 روز پیش برگشتیم خونه خودمون کنار بابایی.

دیروز عاشورا بود و با دوستامون رفتیم غذا نذری گرفتیم اما متاسفانه تو مراسم شرکت نکردیم....

امروز تو دو ماهه شدی.عزیزم ایشالله صد ساله شی..........

الان برای خودت صداهای مختلف در میاری.

عزیزم اولین لبخندت تو سی و یک روزگی بود  اما کلا خیلی خوش خنده نیستی.

زبونت رو بیرون میاری و دستت رو تو دهانت می کنی.

خیلی شیرین و دوست داشتنی هستی.

بابا که عاشقت،گاهی حس می کنم من تو حاشیه قرار گرفتم و تو عشق بابا شدی....

خیلی دوست دارم..........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نوشى
24 آبان 92 21:05
خاله فداى اين دخمل ناز و خانومممممم، قربونت برم ، دو ماهكيت مبارك عزيزممممممم
مریم
25 آبان 92 14:36
ایشاالله خدا حفظش کنه.