رویای من
این روزها خیلی گذشته رو با خودم مرور می کنم.روزهایی که زیر بارون تو راه مدرسه خیس می شدم و باران چه سخاوتمندانه می بارید،باورت میشه تا لباس زیرم خیس بود........
اما گله ای نداشتیم وقتی کفشم چلب و چلوب صدا می کرد.گاهی هم چتر سبزی بالا سرم بود که هر از چند گاه با باد بر می گشت ،شرم می کردم و با خجالت فنراش رو بر می گردوندم.........
روزهایی آخر اسفند رو با خودم مرور می کنم که جنبش زمین رو کنجکاوانه کاوش می کردم و از رویش و جنبش زمین لذت می بردم.
همون روزهایی که با دوستم کنار رودخونه دنبای بنفشه ها جنگلی می گشتیم.
چقدر دلتنگم.حالا تو این جزیره نه فصلی هست نه سرمایی نه برفی نه گل وحشی نه..............
من تبعید شدم؟من تاوان روزهایی که داشتم دارم میدم.
اینجا فقط یه چیزش از اونجا بهتره که به همه اون زیبایی ها می چربه و من انتخابش کردم............
هر روز خودم رو تصور می کنم تو ایوان یه خونه کوهستانی نشستم ،جنگل روبرومه و برف میباره.آهنگ داریوش گوش میدم و با عشقم برف و جنگل تماشا می کنیم.ایوان دور تا دورش فقط پنجره های بزرگه و شیشه و .............
این رویای منه...............و من منتظرشم
هنوز تو رویای من جایی برای تو نیست.نمی دونم چرا؟ولی تورو توش نمی بینم