كامليا،گل قشنگمكامليا،گل قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

مادر بودن را مشق مي كنم

رویای من

1391/9/7 15:30
نویسنده : نیلی
1,682 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها خیلی گذشته رو با خودم مرور می کنم.روزهایی که زیر بارون تو راه مدرسه خیس می شدم و باران چه سخاوتمندانه می بارید،باورت میشه تا لباس زیرم خیس بود........

اما گله ای نداشتیم وقتی کفشم چلب و چلوب صدا می کرد.گاهی هم چتر سبزی بالا سرم بود که هر از چند گاه با باد بر می گشت ،شرم می کردم و با خجالت فنراش رو بر می گردوندم.........

روزهایی آخر اسفند رو با خودم مرور می کنم که جنبش زمین رو کنجکاوانه کاوش می کردم و از رویش و جنبش زمین لذت می بردم.

همون روزهایی که با دوستم کنار رودخونه دنبای بنفشه ها جنگلی می گشتیم.

چقدر دلتنگم.حالا تو این جزیره نه فصلی هست نه سرمایی نه برفی نه گل وحشی نه..............

من تبعید شدم؟من تاوان روزهایی که داشتم دارم میدم.

اینجا فقط یه چیزش از اونجا بهتره که به همه اون زیبایی ها می چربه و من انتخابش کردم............

هر روز خودم رو تصور می کنم تو ایوان یه خونه کوهستانی نشستم ،جنگل روبرومه و برف میباره.آهنگ داریوش گوش میدم و با عشقم  برف و جنگل تماشا می کنیم.ایوان دور تا دورش فقط پنجره های بزرگه و شیشه و .............

این رویای منه...............و من منتظرشم

هنوز تو رویای من جایی برای تو نیست.نمی دونم چرا؟ولی تورو توش نمی بینم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سارا 91
9 آذر 91 22:26
چقدر زیبا مینویسی عزیزم مطمئنم به زودی به رویات میرسی و بدون اینکه خودت متوجه شی کوچولوی عزیزت اومدههههههه پیشت و خودت باورت نمیشه اونوقت هیچ طوری نمی تونی از فکرت و ذهنتو و رویات و وجودت دورش کنی


ممنونم سارا جونم.دوست مهربونم
مامان مهندس امیرسام :)
12 آذر 91 10:17
با خوندن پستات خیییلی غمگین شدم دوست من.. از صمیم قلب دعا میکنم که خدا نی نی صحیح و سالم و صالحی قسمتت بکنه. امیدت رو از دست نده خدا خودش میدونه که زمان هر اتفاقی تو زندگی باید کی باشه... اگه نمیشه هنوز زمانش نرسیده مطمئن باش