كامليا،گل قشنگمكامليا،گل قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مادر بودن را مشق مي كنم

2 سال و ده ماهگی

1395/3/31 8:46
نویسنده : نیلی
627 بازدید
اشتراک گذاری

روزها می گذره و تو بزرگ و بزرگ تر میشی و حرف هات برام عجیب تر.به خودم می گم این همون دختر کوچولوی من که حتی نمی تونست درست شیر بخوره ، حتی نمی تونست یه تکون کوچیک به خودش بده.حالا وقتایی که میرم تو اتاق ات سریع دنبالم میای و می گی مامان چرا رفت تو اتاقم؟چرا اجازه نگرفتی؟لباس هات رو تو ماشین می بینی می گی مامان چرا اجازه نگرفتی از من و لباس هام و گذاشتی تو ماشین.مامان چرا کلیپس من رو چرا زدی.

کلا این مقوله حریم خصوصی و اجازه برات خیلی مهم که البته آموزش های من نتیجه عکس داده.همیشه ازت خواستم وقتی به وسایل دوستات دست می زنی باید اجازه بگیری .وقتی وارد اتاق مامان و بابا می شی باید اجازه بگیری و ....

حالا تمام اون ها دونه دونه تحویل خودم میدی.وقتی اشتباهی می کنم و می گم ببخشید مامان حواسم نبود.می گی باید حواست رو جمع کنی.

وقتی باهات شوخی می کنم و خوشت نمیاد و می گم مامان شوخی بود.می گی شوخی خوبی نبود.شوخی نباید کسی رو ناراحت کنه

نمی دونم من تو رو تربیت می کنم یا تو من رو.

عشق کوچولوی من من رو ببخش کم برات می نویسم.

کلی حرف و ایده تو ذهنم برای نوشتن.اما وقت و تمرکزش پیش نماید.

پسندها (4)

نظرات (1)

نفس بانو
2 تیر 95 11:28
ماشالا چه دختر باهوشی دارین.خدا حفظش کنه