تولد زودهنگام در ولایت بابا
دو روزی میشه که از دستبوسی آقاجون و مادر جون برگشتیم.وقتی دیدم که نمی تونی مهد بری و من مجبورم خونه بمونم تصمیم گرفتیم بریم به دیدار خانواده پدری و دوران نقاهت رو اونجا طی کنیم.خدا رو شکر ویروس بدی نبود و تب کمی روزهای اول داشتی و تاول هایی در دست و پا و دهان .خدا رو شکر تاول های دهانت خیلی کم بود و خیلی اذیت نشدی .
تصمیم گرفتیم یه تولد زودهنگام با خانواده پدری برات بگیریم.تم تولدت کیتی بود و برا لباس محلی دوختم.که متاسفانه اصلا علاقه نشون ندادی و فقط چند دقیقه پوشیدی.منم ترجیح دادم که تو راحت باشی و برای دل خودم اذیتت نکنم.زود لباست رو عوض کردم.تولدت خیلی خوب بود و عمه هات هم سنگ تموم گذاشته بودن.خیلی خوش گذشت.
الان سر کارم و خیلی کار دارم.ببخشید که مفصل برات ننوشتم.
دوست دارم
]چقدر خوب این همه دختر عمه و پسرعمه و دختر عمو و پسرعموی همسن و سال داشته باشی