من و سقف اتاقم
دراز کشیدم و به سقف اتاق نگاه میکنم به این فکر میکنم که من تا حالا به هیچ چیز انقدر زل نزده ام که به سقف اتاقم اگر سقف اتاقم دهان داشت حتما تیکه ای چیزی بارم میکرد به سقف اتاق نگاه میکنم و به همه چیز فکر میکنم به بدترین خاطرات زندگیم که اشک تو چشام پر میشه و به بهترین ساعات زندگیم که یک لبخند گل و گشاد رو لبم میاد سقف اتاقم صفحه ای شده برای مرور هر روز و هر روزِ زندگی من سقف اتاقم بدون اینکه خودش بدونه شده نگارنده ی همه ی روزهای زندگی من به این فکر میکنم اگر با شما پر میکشیدم بهترین مرگی بود که میتونستم داشته باشم منو به خاک میسپردن در حالی که شما در آغوش من بودین،حسرت در آغوش گرفتنتون داغی که تا ابد با من میمونه ، چه رنجی میکشم ...
نویسنده :
نیلی
8:03