كامليا،گل قشنگمكامليا،گل قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

مادر بودن را مشق مي كنم

من و سقف اتاقم

دراز کشیدم و به سقف اتاق نگاه میکنم به این فکر میکنم که من تا حالا به هیچ چیز انقدر زل نزده ام که به سقف اتاقم اگر سقف اتاقم دهان داشت حتما تیکه ای چیزی بارم میکرد به سقف اتاق نگاه میکنم و به همه چیز فکر میکنم به بدترین خاطرات زندگیم که اشک تو چشام پر میشه و به بهترین ساعات زندگیم که یک لبخند گل و گشاد رو لبم میاد سقف اتاقم صفحه ای شده برای مرور هر روز و هر روزِ زندگی من سقف اتاقم بدون اینکه خودش بدونه شده نگارنده ی همه ی روزهای زندگی من به این فکر میکنم اگر با شما پر میکشیدم بهترین مرگی بود که میتونستم داشته باشم منو به خاک میسپردن در حالی که شما در آغوش من بودین،حسرت در آغوش گرفتنتون داغی که تا ابد با من میمونه ، چه رنجی میکشم ...
29 شهريور 1391

صدای قلب کوچولوتون رو شنیدم

کو چولوهای مامان بعد از اینکه دکتر برام آمپول پرولوتن تجویز کرد و خاله سارا برام از تهران خرید و فرستاد یکیش رو تزریق کردم اما بعدش به شک افتادم به خاله سارا گفتم با دکتر خودش در این مورد مشورت کنه اما دکتر اون نظرش این بود که اگه مادر مشکلی نداره آمپول ضرورت نداره و این بود که به این در و آن در افتادم تا بتونم برای این موضوع تصمیم قطعی بگیرم آخر هفته یه فوق تخصص از تهران به کیش میاد پنچ شنبه رفتم پیش اون ، اونم نظرش این بود که اگه مشکلی ندارم استفاده نکنم اما گفت چون دو قلو بارداری برو یه سنو برای دهانه رحمت بده که اگه باز باشه ببندیم...جمعه صبح رفتم سونو خوشبختانه همه چی خوب بود...و این بار صدای قلب  مهربونتون رو هم شنیدم &n...
11 شهريور 1391

صورتی آبی

امروز از اون روزهایی که دلم میخواد زار بزنم،آخه چرا صورت یآبی من به دنیا نیومدن خدایا بچه هام و از دست دادم دلم خیلی شکسته چرااااااااااااااااااااااااااااااا؟چرا اینجوری شد؟هنوزم هم دارم هفته های بارداریم رو میشمرم چقدر حیف شد،دخترم پسرم همه چی چقدر خوب بود،چرا اینجوری شد؟کاش میتونستم جیغ بزنم امروز دلم تنگه فردا نیمه شعبانه......جشن تولد امام زمان.......بچه هام رو بهم برگردون....   ...
10 مرداد 1391

تطاهر می کنم هستی

سراب رد پای تو ، کجای جاده پیدا شد؟ کجا دستاتو گم کردم ، که پایان من اینجا شد؟ کجای قصه خوابیدی ، که من توو گریه بیدارم که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم تو با دلتنگی های من ، تو با این جاده همدستی تظاهر کن ازم دوری تظاهر میکنم هستی.......................   توو آهنگ سکوت تو ، به دنبال یه تسکینم صدایی توو جهانم نیست ، فقط تصویر میبینم یه حسی از تو در من هست که میدونم تو رو دارم واسه برگشتنت هرشب  درارو باز میزارم .........................   ...
24 تير 1391