كامليا،گل قشنگمكامليا،گل قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

مادر بودن را مشق مي كنم

خاطره زایمان کیامهرم

چقدر گذشت و چقدر ننوشتم خداي من كيامهرم ٦ماهش تموم شده چقدر حرف دارم،بازم بايد شروع كنم...و بنويسم .درست از شب قبل زايمان .حرف هاي نا گفته زياد دارم. شب ١٩ماه مبارك بود كه بايد بستري مي شدم تا روز ١٩زايمان كنم.غروب براي كارهاي بستري و ...رفتيم بيمارستان.انتخاب اتاق با وسواس زيادي انجام شد.كامران براش مهم بود كه اتاق خصوصي باشه ،براي من هم البته مهم بود.اما بيمارستان تو تعميرات بخش زنان بود و فقط يه اتاق دو نفره خالي بود كه در صورتي مي تونستيم اون رو داشته باشيم كه هزينه اون تخت اضافه رو پرداخت مي كرديم .خواهر عزيزم هم تازه همون روز رسيده بود. براي راحتي خواهرم و خودم تصميم گرفتيم اتاق دو تخت رو بگيريم .برگشتيم خونه و شام خورديم .كامليا...
30 آذر 1396
1