من مادرم
كامليا،گل قشنگم ٢٨روزه بودي،تو فرودگاه رفتم در كانتر،گفتم آقا (دخترم) بليط نداره.... دخترم...دلم قيلي ويلي رفت...حس مي كردم همه كسايي كه منتظرن تا چمدونشون رو تحويل بدن نگاهم مي كنند و با خودشون مي گن چقدر با شكوه اين خانم مادر...- البته اينطور نبود در اصل-خيلي احساس غرور مي كردم.از اينكه مادر هستم،يه حسي شبيه روزهاي اول ازدواج كه آدم فكر مي كنه همه دارن به حلقه اش نگاه مي كنند ... چقدر خوشحالم مادرم من مادر شدم. خدا يا شكرت........