كامليا،گل قشنگمكامليا،گل قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

مادر بودن را مشق مي كنم

سال نو مبارک

سلام عزیزای مامان ببخشد دیر اومدم اینجا اونقدر این مدت اتفاق های جورواجور افتاد که نمی دونم از کجاتعریف کنم. 26 اسفند رفتم شمال ، تو راه خیلی خسته شدم و 28 اسفند با خاله مرجان رفتم سونوی ان تی و خدا رو شکر همه چی مرتب بود. روز اول عید تولد بابا رو جشن گرفتیم  و بابا 5 فروردین رفت لار و من تنها شدم............ بعد از سیزده بدر که برگشتم خونه زیر شکمم شروع کرد به درد و تا فرداش صبر کردم دلم نمیخواست برم دکتر چون 16 فرودین پرواز داشتم اما بالاخره غروب 14 رفت دکتر و دکتر برام آزمایش ادراری نوشت و عفونت داشتم.......2 روز بستری بودم و چقدر سخت گذشت.صبح روز 16 مرخص شدم و هنوز آنتی بیوتیک مصرف می کنم. خلاصه این مدت اتفاق های جور وا...
30 فروردين 1391
1