دلتنگي يعني حال من
دلتنگي يعني حال من،يعني هر روز صبح بي دليل پروازها رو چك كردن،يعني هر روز هواشناسي رو پيگيري كردن در انتظار باران...دلتنگي يعني حال من...از پاييز بدون ديدن خزان و رگبار و جنگل زيبا گذشته،داغ سرما و برف بر دلش مانده ،جنبش طبيعت و بهار و شكوفه ها رو سال ها نديده مادرم پير شد،پدرم پير شد بچه ها بزرگ شدن و من عمرم رو تو اين جزيره تكرار گذروندم به ازاي چيزهايي كه به دست آوردم خيلي چيزها رو از دست دادم و حالا در آستانه ٣٨سالگي به خودم مي گم ارزشش رو داشت؟! اينهمه سال تنهايي و غريبي اينهمه سال تكرار و تكرار اينهمه سال حسرت باران دلتنگمممممممم خيلي دلتنگمممممممم